سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دست نوشته ها
وبلاگی که من درستش کردم

سلام من رهام یه دختر معمولی مث همه ی دخترای دیگه فهمیدین من کیم؟؟؟هرکی نفهمیده به خودش مربوط میشهپوزخند

من وبلاگ نویسیو تازه شروع کردم و امیدوارم دوستای خوبی پیدا کنمتبسم

من همه مردمو دوس دارم پس بنا بر این هرکیو که میاد تو وبلاگم منم دوسش دارممؤدب




موضوع مطلب :

ارسال شده در: یادداشت ثابت - دوشنبه 92 خرداد 28 :: 11:3 صبح :: توسط : darya nezam

فراموش کنیم




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 92 خرداد 30 :: 4:34 عصر :: توسط : darya nezam

 

میون هرزه علف ها یه درخت سر بلندم

که به بوسه علف ها رو تنم دل نمی بندم

می پیچن دور تن تو می کشن شیره جونت

می کشن به رسم عادت دل سبز و مهربونت

تا فقط از تو بمونه تن خشک و زخمی و زرد

آخر مهمون نوازی سفره خالی  دل پر درد

قانون جنگل همینه ای نهال سبز و تازه

هرکی بیشتر مهربونه توی این جنگل می بازه

اینو می گم صاف و ساده تا بدونی تا نسوزی

تا نبینی با دو چشمت مرگ تلخ و تیره روزی

آخه من اینجا یه عمره با دو چشمونم می بینم

توی هر ثانیه صد بار به عزای عشق می شینم

تن من زخمی اما هنوزم سبزم و زندم 

ولی این زندگی تلخه با کدوم بهار بخندم

قانون جنگل همینه سر این جنگل درازه

بگذر از این بوسه مرگ ای نهال سبز وتازهنهال

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 92 خرداد 30 :: 3:46 عصر :: توسط : darya nezam

 

درروزهایی که دلم شکسته بود یاد حرف های پدر ژپتوبه پینوکیوافتادم که می گفت:

"پینوکیو!

چوبی بمان؛ 

آدم ها سنگی اند  دنیایشان قشنگ نیست..."

اما این روزها آرمم...آنقدرکه ازپریدن پرنده ای غافل نشده ودر هیچ خیابانی  گم نمی شوم

این روزهاآسان تر ازیاد می روم آسان ترفراموشم می کنند...می دانم!اما شکایتی ندارم...

آرمم؛گله ای نیست...انتظاری نیست

اشکی نیست...بهانه ای نیست

این روزها تنها آرمم...یک وحشی آرم!

آنقدرآرام که به جنون چندین ساله امشک کرده ام!می ترسم نکند مرده باشم وخودم هم ندانم...؟

می نویسم:"دوستت دارم"وقایمش می کنم...توبدرد زندگی نمی خوری...

توراباید نوشت وگذاشت وسط همان شعر هاوقصه هایی که از آن جا آمده ای...

دلم یک غریبه می خواهد که بیاید بنشیندفقط سکوت کندو من هی حرف بزنم وبزنم وبزنم...

تا کمی کم شود این همه بار!بعد بلند شود برود... انگار نه انگار!

نبود؛پیدا شد...آشنا شد؛دوست شد...مهر شد؛گرم شد...

عشق شد؛یار شد...تار شد؛بد شد...ردشد؛سردشد...

غم شد؛بغض شد...اشک شد؛اه شد...دورشد؛گم شد...

قرارمان یک مانور کوچک بود!

قراربود تیرهای نگاهت مشقی باشد.اماببین؛یک جای سالم برقلبم نمانده است.

حرف هایم پرازخیال است.

خیال هایم پراز حرف های سکوت وسکوتم؛پراز خیال حرف هایی است که به دنبال هم درون حنجره ام اعدام شده اند.

ته خیال هایم پرازترس است وترسم؛پرازتو!

توکه درانتهای دوخط موازی خیال هایمبه دنبال بی نهایت می گردی

ته خیال هایم همیشه تو هستی ومن می ترسم...

نمی خواهم برگردی.این را به همه گفته امحتی به تو!...به خودم!

امانمی دانم چرا هنوز برای آمدنت فال می گیرم؟

من چشم هایم رابسته ام وتو قایم شدی...

ومن هنوز روزها را می شمارم...!

تو پیدا نمی شوی یا من بازی را بلد نیستم؟! یاتوجرزدی؟!

باگفتن" یک جایت خالیست"نه جای من پر می شود ونه از عمق شادی هایت کمتر.

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود ونبودم برایت مهم است.

مرا به ذهنت بسپار؛نه به دلت.تقدیم به همه عاشقان

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: پنج شنبه 92 خرداد 30 :: 3:24 عصر :: توسط : darya nezam

دنیا عجیب و بی در و پیکره

بپا که شصت پات تو چشمت نره

عروسکا عاشق پولت می شن

دولا بشی سوار کولت میشن

طالب عشق موندگاری عزیز

یه عمره بیخود سر کاری عزیز

تو صحبت و حرف و کلوم عاشقن

اینا فقط تا لب بوم عاشقن

جخ بزنه یه روزو پاش بیفته

این قدشم جون تو حرف مفته

تب کنی اینا که بهت ور می رن

هرکدوم از یه طرفی در می رن

الان عزیز جونی و نور چشمی

دو روز دیگه چه کشکی وچه پشمی؟

یخت نگیره باطلت میکنن

اینا که چسبیدن ولت می کنن

جون تو هیچی بارشون نیست عمو

وفا مفا تو کارشون نیست عمو

وقتی بیفتی تو چاله چوله

اینا میرن اتل متل توتوله

تا عسلی اینا برات زنبورن

به فوت میان به باد میرن این جورن

دوباره کار طنزمون به غم خورد

یه دفعه حالم از خودم به هم خورد

چه قدر آه و ناله مثل بیقا ؟

چه قدر بد نوشتن از رفیقا؟

گلایه مثل آدمای ابله

اونم به این تلخی و بیخودی . . . اه

بساط مون عین برنج شفته ست

یکی-دو روزه حالمون گرفته ست

یکی یه چیزی گفت و مام گرفتیم

رومون سیا حال شمام گرفتیم

جسارتا شعرم اگه غمین بود

به قول خواجه:خاطرم حزین بود

دعا کنین که حالمون خوب بشه

تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه. . .




موضوع مطلب :

ارسال شده در: سه شنبه 92 خرداد 28 :: 11:57 عصر :: توسط : darya nezam

 

تو یه روز سرد خزون/ جاده پر از غبار غم/ من بودم و یه چمدون/ میزدیم با هم قدم/

 من بودم و اون جاده ها/ که میرسید به شهر دور / یه شهر پر از غصه که من / کرده بودم ازش عبور/

من بودم و حسی غریب / و تکیه گاهم چمدون / من بودم و چشمایی که / پر شده بود از آسمون /

 تکیه زدم به یه درخت / چشمامو بست دست نسیم / انگار میگفت ما می تونیم/ به آسمونا برسیم /

تو خواب و بیداری کسی / دستای سردمو فشرد/ دیدم که من رو با خودش / به سمت آسمون می برد/

چشمامو باز کردم و بعد / دیدم رو ابرا خوابیدم / از اون بالا پیش درخت / جسم غریبم رو دیدم/

تو یه روز سرد خزون/ تموم آدما باهم / تنه شکسته منو / دادن به دست خاک غم. . .

 
جاده

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در: سه شنبه 92 خرداد 28 :: 5:19 عصر :: توسط : darya nezam


من یه دختر معمولیم

لوگو
من یه دختر معمولیم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 8383



قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید